قصه ی بهمن...
یکی بود یکی نبود، غیراز خدا هیچکس نبود، جز یکی یارخدا، نام او روح الله،
آنکه بود مظهرمهر، آنکه شد نورسپهر، شهرتاریک و سیاه،
مردمان مرده و بی روح و نوا،
او با بانگ رسا، میزد برهمه کس،تا صدایش همه جا...
خفته ها بیدار،
مست ها هوشیار،
قصه بسیار زیباست ، قصه ای بی همتاست .نهضتی جاویدان، رهبرش روح خداست .
مردگان زنده شدند، زندگی رنگی دگر، شد زمستان چو بهار
عده ای با ایمان ، با صفات شیران ،پاسدار و بیدار ،انقلابی هوشیار
دل ها مات و خموش ، بزدلانی چون موش ،گرد خود چرخیدند .
وه چه جنجالی بود! جای ما خالی بود!
باز با بانگ رسا ، می سرودند تکبیر، یارانش همه جا، با سلاح وحدت .
قصه ام طولانیست ،
وقت تنگ باشد و کم ، هرچه بود زود گذشت ، دوران ماتم و غم ،
ماه بهمن که دمید، رهبر از راه رسید،
گاه تاریکی گذشت ، شام شد صبح سپید
نهضتی جاویدان، در پناه قرآن، خاطراتی زیبا، رهبرش روح الله .
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 6:6 عصر ] [ فرزانه ]
روح الله.....
تو بسیجی و بی ریا بودی تو صمیمی و با صفا بودی
حسرت خُلق نیک تو به دلم از همه خلق بد جدا بودی
چشمهایت پر از صلابت بود گرچه معـصوم و باحیا بودی
سینه ات گنجی ازحقایق داشت مثل جام جهان نـما بودی
خاک دلهای ما طلا کردی بهرخلق همچو کیمیا بودی
انقلاب چو کشتی نوح است مومنان را تو ناخدا بودی
تو نه از مردم زمانه ی ما بلکه از جنس انبیا بودی
تا تو بودی جهان چه زیبا بود گل سرخ و اقا قیا بودی
مظهر لطف و رحمت یزدان
بهترین نعمت خدا بودی
مظهر لطف و رحمت یزدان
بهترین نعمت خدا بودی
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 6:3 عصر ] [ فرزانه ]
" تو چرا میجنگی؟ "
پسرم میپرسد،
من تفنگم در مشت،
کوله بارم بر پشت،
بند پوتینم را محکم میبندم
مادرم، آب و آیینه و قرآن در دست،
روشنی در دل من میبارد
پسرم بار دگر میپرسد،
که چرا میجنگی؟
با تمام دل خود میگویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن ...
سراینده : محمدرضا عبدالملکیان
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 5:51 عصر ] [ فرزانه ]
این دهه فجر است گویی نوبهار
وین همه مهراست از او یادگار
غصه ها رفتند و افسانه شدند
ناله ها فریاد مستانه شدند
دردهه فجرامتش پیروزشد
ماه بهمن ماه جان افروزشد
فجرگویی نوبهارزندگی
چون چراغی در ره سازندگی
ماهمه دلداده ی رهبرشدیم
تا ابد او یار و ما یاورشدیم
گفته بودم قصه دارم با شما
قصه ای از ماه بهمن بچه ها
آنچه بشنیدید برآیندگان
بازگویید تا بماند همچنان
از نهضت قاطعانه ی روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 5:35 عصر ] [ فرزانه ]
ما جوانی هستیم پر از امید و شور
ما دانش اموز هستیم با فکر های بزرگ
ما حماسه سازیم
ما از جنس فهمیده ایم همان نوجوان 13 ساله که حماسه ای بزرگ رقم زد
اری ما همانانیم که میتوانیم حماسه خلق کنیم
ما جزو همان ورزشکارنی هستیم که با حجاب خود حماسه افریدیم
ما ایرانی هستیم
همان ملتی که احمدی روشن وشهریاری های زیادی دارد
ماهمانیم که امریکایی ها را به گریه وا داشتند
اری ما حماسه سازان کوچکی هستیم
که ارزو داریم زودتر بزرگ شویم و مانند پدرانمان حماسه خلق کنیم...
ما برای سربلندی میهنمان تلاش میکنیم
و به خود ایمان و باور داریم .....
پس حماسه سازان بجنگید....
[ پنج شنبه 92/11/3 ] [ 11:45 صبح ] [ فرزانه ]
::